تاریخ اسلام واضح است. همه مىدانید. شماها، کسانى که اهل مطالعهاند، مىدانید که پیغمبر اسلام هم از همین توده بود. از همین تودهاى که وقتى که ظهور پیدا کرد و دعوت کرد، همین قریش با او مخالفت کردند، که آن وقت گردن کلفتها همینها بودند، قلدرها همینها بودند، سرمایهدارها همینها بودند. و ایشان نمىتوانست در مکه اظهارى بکند. در کوه، در آن غار حرا مدتها همان جا بود و نمىتوانست بیرون برود، محبوس بود کَأَنّه. بعد هم از آنجا که رفت به مدینه، در مدینه هم همین اشخاصى که طبقهی سوم بودند جمع شدند دور ایشان. ایشان وقتى مسجد را درست کرد، آن هم نه یک مسجد مجلل، یک مسجد خیلى محقر درست کرد، روى صُفۀ آن مسجد، که یک صفهاى بود که هیچى هم نداشت، آنجا بسیارى از اصحاب حضرت، از آنهایى که یاران او بودند آنجا مىخوابیدند چون منزل نداشتند.
پیغمبر اکرم(ص) از همین جمعیت پایین بود، از همین توى جمعیت پا شد و قیام کرد. اصحاب او از همین مردم پایین بودند، از این طبقهی سوم بودند. آن طبقهی بالا بالا مخالفین پیغمبر اکرم(ص) بودند. از همین توده پیدا شدهاست و براى همین جمعیت، همین ملت قیام کردهاست و به نفع همین ملت احکام آوردهاست.
در اسلام پیغمبر اکرم از بین مستضعفین برخاست و با کمک مستضعفین، مستکبرین زمان خودش را آگاه کرد یا شکست داد.
پیغمبر اسلام از قریش بوده لکن قریش آن ثروتمندهایشان و آن مستکبرینشان یک دسته بودند، و این طایفه پایینتر، که خود حضرت مىفرمایند من هم شبانى کردهام، یک موجودى بوده است که از طایفهی فقیر بوده است که اینها خود حضرت و عموهایش، اینها فقیر بودهاند و این طایفه پایین را همیشه این طور بوده که پیغمبرها این مردم مستضعف را، این طایفهاى را که مستکبرین آنها را ضعیف مىشمردند و مىدیدند که شما چیزى نیستید در مقابل ماها، از همینها، خداوند یکى را انتخاب مىفرمود روى لیاقت ذاتى که داشت، و او را در مقابل مستکبرین قرار مىداد.
هرکس عظمت و جلالت ربوبیت را بیشتر ادراک کند و مقام مقدّس حق جل و علا را زیادتر بشناسد، از عصیان بندگان و هتک حرمت آنها بیشتر متأثر و متألم گردد، و نیز هرکس رحمتش و عنایت و لطفش به بندگان خدا بیشتر باشد، از اعوجاج وشقاوت آنها بیشتر اذیت مىشود، و البته خاتمالنبیین، صلّىاللّه علیه و آله، در این مقامات و سایر مدارج کمالیه از انبیاء و اولیاء و سایر بنىالانسان کاملتر بوده، پس اذیتش بیشتر و تأثرش بالاتر بوده است.
در شدت شفقت و رأفت آن بزرگوار بر همهی عایلهی بشرى بس است آیهی شریفهی اول سوره شعراء که فرماید: «لعلک باخع نفسک الاّ یکونوا مؤمنین» و در اوایل سوره کهف که فرماید «فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذالحدیث اسفا»سبحاناللّه تأسف به حال کفار و جاحدین حق و علاقهمندى به سعادت بندگان خدا کار راچقدر به رسول خدا، صلىاللّه علیه و آله، تنگ نموده که خداى تعالى او را تسلیت دهد و دل لطیف او را نگهدارى کند که مبادا از شدت همّ و حزن به حال این جاهلان بدبخت دل آن بزرگوار پاره شود و قالب تهى کند.
پیغمبر اکرم براى این کافرهایى که مسلمان نمىشدند و مؤمن نمىشدند غصه مىخورد. درآیهی [لعلک باخعٌ نفسک الّا یکونوا مؤمنین(شعرا- 1)] شریفه هست که: مثل اینکه مىخواهى خودت را هلاک کنى براى اینها. مىخواست که همهی عالم به نور برسند. مبعوث شده بود براى اینکه همهی این هیاهوهایى که در دنیا هست و این هیاهوها براى خود است، براى رسیدن به قدرت خود است، این هیاهوها را از بین ببرد، و یک خداخواهى در مردم ایجاد کند، توجه به نور ایجاد کند.
انبیاء دنبال این بودند که چرا باید این بشرى که فطرتاً باید فطرت سالم داشته باشد،چرا باید اینطور باشد. رسول اکرم(ص) براى این غصه مىخورد. در وحى هم به او گفته است که: مثل اینکه تو خودت را دارى به کشتن مىدهى که اینها ایمان نمىآورند.
رسول خدا، صلّى اللّه علیه و آله، که علمش از وحى الهى مأخوذ بود و روحش به قدرى بزرگ بود که یک تنه غلبه بر روحیات میلیونها میلیون بشر کرد، تمام عادات جاهلیت و ادیان باطله رازیرپا گذاشت و نسخ جمیع کتب کرد و ختم دایرهی نبوت به وجود شریفش شد، سلطان دنیا وآخرت و متصرف در تمام عوالم بود ـ باذناللّه ،تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود. کراهت داشت که اصحاب براى احترام او به پا خیزند. وقتى وارد مجلس مىشد پایین مىنشست. روى زمین طعام میل مىفرمود و روى زمین مىنشست و مىفرمود «من بندهاى هستم، مىخورم مثل خوردن بنده و مىنشینم مثل نشستن بنده». در سیرهی آن سَرور است که با اهل خانهی خود شرکت در کارِ خانه مىفرمود، و به دست مبارک گوسفندان رامىدوشید، و جامه و کفش خود را مىدوخت، و مجالست با فقرا و مساکین مىکرد وهم غذا مىشد. اینها و بالاتر از اینها سیرهی آن سرور است و تواضع آن بزرگوار است. درصورتى که علاوه بر مقامات معنوى، ریاست و سلطنت ظاهرى آن بزرگوار نیز به کمال بود.