
بازی با بچهها
روزی از روزها پیامبر(ص) برای رفتن به مسجد و خواندن نماز دیر کرده بودند. همهی مردم منتظر آمدن ایشان بودند. چون پیامبر هیچ وقت برای نماز جماعت دیر نمیآمدند. نگرانش شدند و رفتند دنبالش. توی کوچه باریکی پیدایش کردند. دیدند روی زمین نشسته، و با بچهها بازی میکنند، آنها دیدند که پیامبر بچهای را سوار کولش کرده و برایش نقش شتر را بازی میکند.
یکی از یاران جلو رفت و به پیامبر گفت: از شما بعید است، نماز دیر شده است بیایید به مسجد برویم. پیغمبر با خوش رفتاری رو به بچهها کرد و گفت: «شترتان را با چند گردو عوض میکنید؟» بچهها مقداری را تعیین کردند. پیامبر رو به یارانشان کردند و فرمودند: بروید گردو بیاورید و مرا از این بچهها بخرید. کودکان میخندیدند، و پیامبر هم با آنها میخندید. پس از آن که یاران پیامبر گردو آوردند پیامبر گردوها را به بچهها دادند و خودشان به مسجد رفتند.
احترام به كودكان
روزى پيامبر(ص) نشسته بود، امام حسن و امام حسين عليه السلام وارد شدند. حضرت به احترام آنان از جاى برخاست و به انتظار ايستاد. چون كودكان در راه رفتن ضعيف بودند، لحظاتى چند طول كشيد. بدين جهت پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى آنان رفت و استقبال كرد. آغوش خود را گشود و هر دو را بر دوش خويش سوار كرد و به راه افتاد و میفرمود: فرزندان عزيز، مركب شما (یعنی چیزی که بر آن سوار میشوند: مثل اسب یا شتر ) چه خوب مركبى است و شما چه سواران خوبى هستيد.
قویترین مردم کیست؟
روزی جوانان شهر پیامبر، سرگرم زورآزمايى و مسابقهی وزنهبردارى بودند. سنگ بزرگى آنجا بود كه که هر کس آن را بلند میکرد از همه قویتر به شمار میرفت. در اين هنگام رسول اكرم(ه) از راه رسيدند و پرسيدند: چه مى كنيد؟.
جوانان پاسخ دادند: داريم زورآزمايى مىكنيم. میخواهيم ببينيم كدام يك از ما قويتر و زورمندتر است.
پیامبر به آنها فرمودند: ميل داريد كه من بگويم چه كسى از همه قويتر و نيرومندتر است؟. همه گفتند: البته، چه از اين بهتر كه رسول خدا داور مسابقه باشد و نشان افتخار را او بدهد. افراد جمعيت همه منتظر و نگران بودند كه رسول اكرم كدام يك را به عنوان قهرمان معرفى خواهد كرد؟
عدهاى بودند كه هر يك پيش خود فكر میكردند الآن رسول خدا دست او را خواهد گرفت و به عنوان قهرمان مسابقه معرفى خواهد كرد.
رسول اكرم(ص) فرمودند: از همه قويتر و نيرومندتر آن كسی است كه اگر از چيزى خوشش آمد، علاقهی به آن چيز او را به انجام زشتیها مجبور نکند؛ و اگر زمانی عصبانى شد خودش را کنترل کند وهمیشه حقيقت را بگويد و كلمه اى دروغ يا حرف زشت بر زبان نياورد…
کار و تلاش
روزى پیامبر صلى الله علیه و آله با اصحاب خود نشسته بودند. پیامبر جوان نیرومندى را دید که اول صبح مشغول کار و تلاش مىباشد. بعضى از حاضران گفتند: این شایستهی تمجید و ستایش بود، اگر نیروى جوانى خود را در راه خدا به کار مىانداخت ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چنین نگویید، اگر این جوان کار مىکند تا نیازمندیهاى خود را تامین کند و از دیگران بىنیاز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنین اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و کودکان خردسالش کار کند و آنها را از مردم بىنیاز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است.
رفتار با مردم
در حالىکه پیامبر صلى الله علیه و آله میدان جنگ بود، عربى به محضر او رسید و رکاب شترش را گرفت و گفت: یا رسول الله، عملى را به من بیاموز که سبب رفتنم به بهشت گردد. حضرت فرمود: با مردم آنگونه رفتار کن که دوست دارى با تو آنگونه رفتار کنند، و از رفتار با آنها که خوشایند تو نیست ، بپرهیز.
تعلیم و تعلم
در مدینه روزى پیامبر صلى الله علیه و آله اسلام صلى الله علیه و آله وارد مسجد گردید، چشمش به دو اجتماع افتاد که در دو دسته تشکیل شده بودند و هر دستهاى حلقهاى تشکیل داده و سرگرم بودند؛ یک دسته به عبادت و ذکر خدا، و دستهاى به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از دیدن هر دو دسته مسرور و خرسند گردید و به همراهانش فرمود: این هر دو دسته کار نیک نموده و بر خیر و سعادتند. لکن من براى دانا کردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشتهام . پس خودش به طرف همان دسته که به تعلیم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان نشست.
حب على علیه السلام
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در شب معراج هنگامى که مرا به آسمان مىبردند، به هر جا مىرسیدم، دستههایى از فرشتگان با اظهار شادى و شادمانى به دیدارم مىآمدند، تا اینکه به جایى رسیدم که جبرئیل به همراه جمعى از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئیل سخنى شنیدنى گفت : اگر امت تو بر دوستى و مهر على علیه السلام اجتماع مىکردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمىآفرید.
دفاع از آبروى مؤمن
ابوالدرداء گوید: مردى در محضر رسول اکرم صلى الله علیه و آله آبروى کسى را دستخوش بدگویى قرار داد، دیگرى در مقام دفاع برآمد، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: هر کس از آبروى برادر دینى خود دفاع کند، حجاب و پردهاى از آتش براى او خواهد بود.
رافت با حیوانات
عبدالرحمان بن عبدالله ، اظهار مىدارد: در حال مسافرت ، در خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله بودیم . چشمم به حمرهاى (پرندهاى همانند گنجشک ) افتاد که دو جوجه با خود داشت . ما جوجههایش را برداشتیم . حمره آمده، در اطراف ما بال و پر مىزد. هنگامى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله مطلع گردید فرمود: چه کسى نسبت به فرزند این پرنده، مرتکب خلاف شده، فرزندش را به وى برگردانید.
بخل
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به طواف کعبه مشغول بود، مردى را دید که پرده مکه را گرفته و مىگوید: خدایا به حرمت این خانه مرا بیامرز. حضرت پرسید: گناهت چیست؟ او گفت: من مردى ثروتمند هستم. هر وقت فقیرى به سوى من مىآید و چیزى از من مىخواهد، گویا شعله آتشى به من رو مىآورد. پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: از من دور شو! و مرا به آتش خود نسوزان. سپس فرمود: اگر تو بین رکن و مقام (کنار کعبه ) دو هزار رکعت نماز بگزارى و آن قدر گریه کنى که از اشکهایت نهارها جارى گردد، ولى با خصلت بخل بمیرى، اهل دوزخ خواهى بود.
ریا
شداد بن اوس گفت : بر رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شدم و چهره مبارکش را بدان گونه افسرده دیدم که مرا ناراحت ساخت. عرض کردم : چه پیش آمده است ؟ فرمودند: بر امتم از شرک مىترسم. عرض کردم : آیا پس از شما مشرک مىشوند؟ فرمودند: آنان خورشید و ماه و بت و سنگ نمىپرستند، ولى ریا مىکنند و ریا خود شرک است و سپس آیه 110 سوره کهف را تلاوت فرمودند:
فمن کان یرجوا لقأ ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا
هر کس امید دیدار پروردگار خود دارد، باید کار شایسته کند و در پرستش پروردگار خویش، کسى از شریک نگیرد.
دعا براى میزبان
جابربن عبدالله گفت : ابوالهیثم غذایى پخت و رسول خدا صلى الله علیه و آله و یارانش را به خوردن آن دعوت کرد و چون اصحاب از خوردن غذا فارغ گشتند. رسول خدا صلى الله علیه و آله به یارانش فرمود: به برادر میزبانتان ثواب برسانید. عرض کردند: ثواب رسانیدن به او چگونه است؟
فرمودند: هنگامى که کسانى به خانه مردى داخل شدند و غذایش را خورده و نوشیدنىهایش نوشیده شد و براى او دعاى خیر کردند. همین کار موجب ثواب رسانیدن به او خواهد شد.
دورى از مجادله
روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله بر اصحاب خود در آمد و دید که : آنان با یکدیگر مجادله و مخاصمه مىکنند. نبى اکرم صلى الله علیه و آله سخت خشمگین شد که از شدت غضب چهرهی مبارکش چنان سرخ گشت، تو گویى دانههاى انار بر رخسار مبارک شکسته شده است، و فرمود: آیا براى همین کارها خلق و به خاطر این مسائل مأمور شدهاید که بعضى از کتاب خدا را با بعضى دیگر بیامیزید؟ بنگرید به چه مأمورید، به آن عمل کنید و از چه چیزهایى نهى شدهاید، از ارتکاب آنها اجتناب ورزید.
بوسیدن دست کارگر
وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله از غزوه تبوک برگشتند. سعد انصارى به استقبال آن حضرت رفت و نبى اکرم صلى الله علیه و آله با او مصافحه کرد و چون دست در دست سعد گذاشت، فرمود، این زبرى چیست که در دستهاى توست؟ عرض کرد: یا رسولالله ! با بیل و کلنگ کار مىکنم و براى خانوادهام روزى فراهم مىنمایم. رسول خدا صلى الله علیه و آله دست سعد را ببوسید و فرمود: این، دستى است که حرارت آتش دوزخ به آن نرسد.