سـیـرهی اقـتـصـادى پـیـامـبـر اعـظـم (ص )
سـیـرهی اقـتـصـادى پـیـامـبـر اعـظـم (ص) مـىتـوانـد مـوضـوع یـک پـژوهـش مـفصل با ابعاد گوناگون قرارگیرد. منظور ما از سیرهی اقتصادى پیامبر اعظم (ص )، آن دسته از گفتار و کردار آن حضرت، و یا تاییدات ایشان بر گفتار و کردار دیگران است کـه ارتـبـاط مـستقیم یا غیر مستقیم با موضوعات اقتصادى دارد، و از جملهی آنها، احکام فقهى اسـت . در ایـن نـوشـتـار، برخى از این مباحث ، به اختصار و به فراخورِ حجم مقاله ، بیان گردیده است .
اهمیّت دادن به کار و تلاش
وجـود مـبـارک پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) به کار و تلاش اقتصادى در جهت تامین معاش روزمره بـسـیـار اهـمـیـّت مـىدادنـد و در کـنـار این رهنمود، که:((دوستى دنیا ریشه همهی بدیهاست .)) ، مىفرمودند: ((اَلْکادّ عَلى عِیالِهِ کَمُجاهِدٍ فى سَبیلِ اللّهِ)) یعنى کسى که با دسترنج خویش زندگى و مـعـاش خـود و عـیـالش را تـامـیـن کـنـد، مـانـنـد رزمـنـدهاى اسـت کـه در راه خـدا مـىجـنگد.)) و نیز: ((طَلَبُ الْحَلالِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مـُسـْلِمٍ وَ مـُسـْلِمـَةٍ)) بـه دسـت آوردن روزى حـلال بـر هـر زن و مـرد مـسـلمـان واجـب اسـت .
آن وجـود مـبـارک خـود از کـودکـى ، مـخـالف بـطـالت و تـنـبـلى و دایم در حـال تـلاش سـازنـده بـود. در یـکـى از روزهایى که در کفالت حلیمه بود از او پرسید: برادرانم روزها کجا مىروند؟ حلیمه گفت :گوسفندان را به چراگاه مىبرند. گفت: من هم از امروز با آنان خواهم بود.
در هفت سالگى ایشان را دیدند که خاک و کلوخ در دامن ریخته و در خانهسازى عبدالله بن جُدعان کمک مىکند. در طول زندگى او دیده نشد که روزى را به بیهودگى بگذراند. در مقام نیایش همیشه مىفرمودند: خداوندا از بیکارى و تنبلى و زبونى به تو پناه مىبرم .
مـدّتـى نـیـز بـه شـبـانـى گـوسـفندان ابوطالب مىپرداخت .در اوّلین سفر تجارى به همراه ابوطالب به شهر بُصرى رفت و رموز کار تـجـارت را در ضـمـن آن فـرا گرفت. در کتابهاى تاریخى آمـده اسـت کـه پـیامبر مدّتى از عمر خویش را به چوپانى گذراندند. این جمله را از ایشان نـقـل نـمـودهانـد کـه فـرمـود: ((مـن مـدّتـى گـوسـفـنـدان اهل مکه را در سرزمینِ ((قراریط)) شبانى مىکردم .
ابـوطالب به دنبال انتخاب شغل مناسبى براى برادرزاده خود، به وى پیشنهاد کرد نزد ((خـدیـجـه بـنـت خویلد)) بروند و با سرمایهی او تجارت کنند. حضرت با ایشان قرارداد مـضـاربـه بـسـت کـه در مـنـافـع کـالا سـهـیـم بـاشـد. او مـال التـجـاره را در شـام بـه فـروش رسانید و با سود فراوان بازگشت . از بـرخى کتابهاى تاریخى استفاده مىشود که در زمان پیامبرى که فرصت تـجـارت و شـبـانى نبود، حضرت اکثر اوقات خود در خانه را به دوزندگى مى گذرانده است .
بـه گواهى امام موسى کاظم (ع )، حضرت پیامبر(ص ) با دست خودکار مىکردند و از آن ارتـزاق مـىنـمـودنـد. حـسـیـن بـن عـلى بـن حـمـزه از پـدرش نـقـل مـىکـند که امام کاظم (ع ) را دیدم که در زمین خود سخت کار مىکردند و از تمام وجود ایـشـان عـرق مـىریـخـت. بـه او گـفـتـم : فـدایت شوم مردان کجایند؟ فرمود: على، بدان کـسـانـى کـار مـىکردند که از من و پدر من برتر بودهاند! گفتم : چه کسانى؟ فرمود: رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان (ع ) و تمام پدران من با دستان خود کار مىکردند و تلاش و کـار، سـیـرهی پـیـامـبـران ، جـانـشـیـنـان و هـمـهی صـالحـیـن اسـت .
حـضـرت عـلى (ع ) نـیـز (بـه پـیـروى از رسـول خـدا(ص ) هرگاه از کار جهاد فارغ مىگـردیـد بـه تـعـلیـم و آمـوزش و قـضـاوت بـیـن مـردم مشغول مىشد و هرگاه از این کار نیز فارغ مىگشت، در باغى که داشت، سرگرم کار مـىشـد و در هـمـه حـال به یاد خدا و در حال ذکر بود.
در وسائل الشیعه آمده است که خداوند به حضرت داود وحى نمود که اى داود، اگر از بیت المـال نـگـیـرى و از دسـترنـج خـویـش بـخـورى ، بـنـدهی خـوبـى هـسـتـى! حـضـرت داود چـهـل روز گـریـه مـىکـرد و بـعـد از آن بـراى مـعـاش خـود کـار کـرد و از بـیـت المال بى نیاز گردید.
پیامبر اعظم(ص ) بهترین کارها را کارى مىدانست که با دست انجام پذیرد و از میان کسبهـا بـزّازى و عـطرفروشى را مىستود. او اهـل حـِرَف را مىستود و مىفرمود: خداوند اهل حرفه امین را دوست دارد.
تدبیر و میانهروى
تدبیر به معناى عاقبتاندیشى و تفکر و حسابگرى در کارها است. هرگاه کارها با تفکر و تـدبـیـر هـمـراه شـود، مـوفـقـیـت و پـیـشـرفـت را بـه دنـبـال خـواهـد داشـت. بـه ویـژه اگـر مـیـانـهروى نـیـز سرلوحهی کار قرار گیرد. علامه طباطبایى مىگوید:
بى تردید زندگى انسان یک زندگى مبتنى بر تفکر بوده و بدون آن زندگى او سامان نـمـىیـابد. و هر چه فکر صحیحتر و تمامتر باشد زندگى بهتر و محکمتر خواهد بود.
از صـفـات حـمـیـده حـضـرت، سـکـوت و انـدیـشـیـدن دایمـى بـود. او هیچ کارى را بدون تـفـکـر انجام نمىداد. امام حسین(ع ) گوید: از پدرم امیرمومنان در مورد سکوت آن حضرت سوال کردم. فرمود: سکوت حضرت به دلیل بردبارى، دوراندیشى، اندازه قرار دادن و تـفـکـر بـود. مـردى نـزد رسـول خـدا(ص) آمـد و گفت: یا رسول الله مرا اندرزى ده. حضرت فرمود: اگر نصیحت کـنـم عـمـل مـىکـنـى؟ مـرد جـواب مـثـبـت داد. (حـضـرت سـه بـار ایـن سـؤ ال را تکرار کردند) آنگاه فرمود:
اِذا اَنْتَ هَمَمْتَ بِاَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عاقِبَتَهُ فَاِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهُ وَ اِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَه عَنْهُ.
هـرگـاه تـصـمـیـم بـه انـجام کارى داشتى در عاقبت کار بیاندیش، پس اگر عاقبت آن رشد (پـیـشـرفـت) بـود انـجـام بـده و اگـر عـاقـبـتـش ضـلالت و گـمـراهـى بـود آن را رها کن .
همچنین حضرت چنین فرمود:
دعـاى چـنـد طـایـفـه مـسـتـجـاب نـمـىگـردد: کـسـى کـه مـال خـود را بـدون نـوشـتـه و شـهـود قـرض دهـد. کـسـى کـه تـمـامـى مـال خود را که خداوند به او داده در راه او انفاق کند و چیزى براى خود نگاه نداشته، به درگـاه خـداونـد دعـا کـنـد کـه به من روزى بده. خداوند مىگوید: مگر من به تو ثروت نـدادم، چـرا مـیـانـهروى نـکـرده و اسـراف نـمـودى؟ هـمـچـنـیـن مـردى کـه بـه دنـبال کسب و روزى نرود و بگوید: خداوندا به من روزى عنایت کن. خداوند گوید: بنده من! راه را بر تو نبستم و تو را سالم نمودم و زمین من هم واسع است چرا بیرون نمىروى و طلب روزى نمىکنى ؟
در کـلیهی رفتار و اعمال حضرت رسول اکرم (ص )، میانهروى به چشم مىخورد. امام على(ع ) در وصف رفتار آن بزرگوار چنین فرمود:
او پیشواى پرهیزکاران و وسیلهی بینایى هدایتخواهان و… راه و رسم زندگى او میانهروى بود.
درهمین رابطه، پیامبر(ص )، خود خطاب به مردم فرمود:
یـا اَیُّهـَا النـّاسِ عـَلَیـْکـُم بـِالْقـَصـْدِ عـَلَیـْکـُمْ بـِالْقـَصـْدِ عـَلَیـْکـُم بـِالْقـَصْدِ.
مردم، بر شما باد میانهروى! بر شما باد میانهروى! بر شما باد میانهروى!
تـاکـیـد فراوان روایات به شکلهاى گوناگون بر میانهروى نشانگر آن است که عدم رعـایـت ایـن اصـل مـهـم چـه در مـسـایل عـبـادى و مـعـنـوى و چـه در مسایل مادى و اقتصادى، موجب بروز مشکلات و ناراحتىها خواهد گردید.
ـ میانهروى، درخواست خدا از پیامبر(ص )
امـام صـادق (ع ) فـرمـودنـد: کـسـى از پـیـامـبر چیزى نمىخواست مگر آنکه آن حضرت مى بخشید. یکبار زنى پسرش را خدمت حضرت فرستاده و گفت: ((نزد پیامبر(ص ) برو و از او چیزى بخواه. اگر فرمود چیزى نزد ما نیست ، بگو پیراهنت را به من بده !)) امام صادق فـرمـود: رسـول خـدا (ص) پـیراهن خود را درآورد و به او داد. در این هنگام خداوند پیامبرش را بـه میانهروى سـفـارش نمود و این آیه را نازل نمود: که دست خود را بسته به گردن خـویـش مـیفـکـن (تـرک انـفـاق و بـخـشـش مـنـمـا) و کـامـلاً هـم بـاز مـگـذار تـا ایـنکـه ملول و تهیدستگردى !
رعایت همین سیره از طرف امام صادق (ع ) نمونه جالبى است: صبیح بن ولید مىگوید: بـیـن مـکه و مدینه، همراه امام صادق (ع ) بودم. گدایى آمد. امام به او چیزى دادند. همچنین به گداى دوم و سوم چیزى دادند، ولى در پاسخ گداى چهارم فرمود: خداوند تو را سیر فرماید. آنگاه به ما رو کرد و فرمود: چیزى با ما بود که به او بدهیم، ولى ترسیدم جـزء یـکـى از آن سـه دستهاى باشم که دعاى آنان مستجاب نمىگردد.
پاىبندى به قرارداد (معامله)
در روایـات مـتـعـدد، پـیامبر اکرم(ص ) خود را ((امین )) معرفى کرده است. او به تمام معنا امـیـن بـود و میزان اىبندىحضرت به قرار و پیمان موجب شگفتى است. در تاریخ آمده کـه جـوانـى پـیـش از بـعثت با پیامبر(ص ) معاملهاى کرد و مقدارى از آن باقى ماند. با آن حـضـرت در مـکـانـى قرار گذاشت، تا آن را تحویل دهد. اما قرار را فراموش کرد. پس از سه روز به خاطرش آمد. پس به آن محل رفت و مشاهده کرد که حضرت در آنجاست ! حضرت به او فرمود: ((اى جوان مرا سخت، زحمت انداخته و در محظور قرار دادهاى که سه روز در ایـنجا منتظر تو هستم ! پیامبر اعظم(ص ) هـیـچگـاه در قـول و قـرارهاى خود اعم از پیمانهاى اقتصادى یا اجتماعى و سیاسى خلاف قرارداد و پیمان خویش عمل نکرد. از امام صادق (ع ) روایت شده است که فرمود:
روزى پیامبر(ص ) با مردى قرار گذاشت که در کنار صخرهاى در انتظار او بماند تا او برگردد. حرارت شدید آفتاب باعث رنج پیامبر در کنار آن صخره گردید. یاران گفتند: چه مىشود اگر به سایه بروى؟ فرمود: میعادگاه ما همین نقطه است. در اینجا مىمانم اگـر نـیـاید خلف وعده از او سر زده است .
قرضالحسنه
سـنـّت و سـیـرهی رسـول خدا(ص ) قرض گرفتن و دادن و اداى قرض به وجهى نیکو بود. خود حضرت بارها در ایام زندگى با برکتش، قرض مىگرفت و به وجى بهتر ادا مىنمود:
کانَ(ص) یستَقْرِضُ الدَّراهِمَ الفَسُولَةَ (اى الرزیله ) وَ یُردُّ الْجِیادَ.
حـضـرت درهماى معیوب را که قرض مىگرفت هنگام بازپرداخت آنها را صحیح و سالم ادا مىنمود.
سـائلى نـزد رسـول خـدا(ص) آمـد و خیرى طلب نمود. حضرت فرمود: کسى هست که به ما قـرض دهد؟ یکى از انصار گفت: نزد من هست. رسول اکرم (ص) فرمود: چهار وسق (حدوداً مـعـادل 6 کـیـلو) خرما به این سـائل بده. چون خرما را به سائل داد، بعد از مدّتى نزد حضرت آمد و قرض خود را طلب نـمـود. حـضـرت هـشـت وسـق خـرمـا بـه ایـن مـرد داد. آن مـرد انـصـارى گـفـت: یـا رسول الله (ص) من چهار وسق داده بودم. فرمود: چهار وسق دیگر را ما به تو بخشیدیم .
از عامربن عبدالله چهل هزار درهم قرض گرفت وقتى مالى به مدینه رسید. او را خواست و فـرمـود: ((مـال خـود را بـگیر، خداوند به مالت برکت دهد. پاداش قرض کردن وفا کردن است .))
وقف
سیرهی رسول اعظم(ص)، وقف اموال خود به منظور رسیدگى به ایتام، در راه ماندگان و فـقـیران و… بوده است. مردى از یهودیان به نام مخیریق که در جنگ احد مسلمان شده بود، هـمـراه سـپـاه اسـلام در جنگ با مشرکان شرکت داشت. وى در جمع مردم وصیت کرد: ((اگر من کـشـتـه شـوم ، هـفـت قـطـعـه از باغهاى من از آن رسول خدا(ص) باشد.)) بعد از شهادت او بـاغهـا در سـال سـوم هـجـرى بـه مـلک پـیـامـبـر(ص ) درآمـد. تـا سـال هـفـتـم هجرى کارگران رسول خدا(ص) آن باغها را اداره مىکردند تا اینکه در همان سـال بـاغهـا را بـنـى هـاشـم و اولاد او وقـف نمودند. در مدارک و مصادر تاریخى، از زمینههاى دیگرى به نـام صدقات رسول خدا(ص ) نام برده شده است. از جمله زمینى که حضرت براى صدقه بـه ابـن السـبـیـل قرار داد. در قبا، نخلستانى بوده بـه نـام ((بـویـره )) که از صدقات رسول خدا(ص ) بوده و وقف بر فقیران و بینوایان بـوده اسـت. هـمـچـنـیـن نـقـل شـده کـه پـیـامـبر(ص ) در خیبر موقوفههایى داشته که از عواید و منافع آنها، به میهمانان خود انفاق مىکرده است .
بـخـارى صـاحـب یـکى از صحاح سته گوید: ((نوشته یا نوشتههایى در دست على (ع ) بوده که وقفهاى پیامبر(ص) در آن نوشته شده بود.))
ایـن مطلب دلالت دارد که رسول خدا(ص) داراى موقوفات فراوانى بوده است. رسول خدا(ص) بر هر نیکى و حسنهاى سبقت مىجست و وقف کـه یـکـى از سـنـتهـاى حـسـنه و صدقه جاریه محسوب مىشود. مورد تشویق و ترغیب آن حضرت بوده است. امام صادق (ع ) فرمودند:
هیچ پاداشى انسان را بعد از مرگ تعقیب نمىکند مگر در سه مورد: صدقهاى که در زمان حیات بدهد؛ این صدقه پس از مرگش تا روز قیامت به عنوان صدقه موقوفه جریان پیدا کـنـد. یـا سـنـتـى نـیـکـو بـنـیـان نـهـد کـه خـود بـه آن عـمـل کـرده دیـگـران نـیـز عـمـل کـنـنـد و یـا فـرزنـدى کـه بـراى او طـلب مـغـفـرت نماید.
مهلت به بدهکار و بخشش بدهى او
حـضـرت در مـورد بـدهـکـارى نـیـز حـسـاسـیـّت عـجـیـبـى داشـتـنـد و بـه شـکـلهاى مختلف مردم را به اداى قرض و بدهکارى خویش فرا مىخواندند. از طرفى به مؤمنان سفارش مىکردند که به مدیون و بدهکار فرصت کافى دهند. روزى به منبر رفت و بـعـد از حـمد و ثناى الهى فرمود: حاضرین به غائبین برسانند، هر کس مدیون بیچاره خـود را مـهـلت دهـد خـدا ثـواب صـدقـه را بـه انـدازهی روزهـایـى کـه مـال خـود را وصول ننموده است به او خواهد داد.
فـردى بـه نـام کـعـب مـىگـویـد: کـسـى بـه مـن مـدیون بود. او را در مسجد نگاه داشتم و نـگـذاشـتـم خـارج شـود. پـیـامـبـر(ص) آمد و به منزل خود رفت در حالى که هر دو نشسته بـودیـم. پـس پـیـامـبـر در مـوقـع شـدت گـرمـا، پـردهی مـنـزل را بـالا زد و فـرمـود: اى کـعـب شـمـا تـا حـالا نـشـسـتـه ایـد؟ گـفـتـم: بـله یـا رسول الله (ص) پدر و مادرم به فدایت باد. فرمود: ((نصفِ طلب خود را از او بگیر.)) من هم نصف گرفتم و نصف دیگر را رها کردم .
در نـقـلى آوردهانـد جـنـازهی مـسـلمـانـى را آوردنـد تـا رسـول خـدا بـر او نـمـاز گـزارد. پـیـامبر به اصحاب فرمود شما بر او نماز بخوانید. اصحاب گفتند: یا رسول الله (ص) چرا شما بر او نماز نمى گزارى؟ فرمود: بدهکار مردم است. ابوقتاده گفت: من ضامن مىشوم که قرض او را ادا کـنـم. پـیـامـبـر فـرمـود آیـا بـه طـور کـامـل ادا خـواهـى کـرد؟ ابوقتاده گفت: به طور کامل ادا خواهم کرد آنگاه پیامبر بر او نماز گزارد.
ترغیب به کار
حـضـرت در مـورد بـدهـکـارى نـیـز حـسـاسـیـّت عـجـیـبـى داشـتـنـد و بـه شـکـلهاى مختلف مردم را به اداى قرض و بدهکارى خویش فرا مىخواندند. از طرفى به مؤمنان سفارش مىکردند که به مدیون و بدهکار فرصت کافى دهند. روزى به منبر رفت و بـعـد از حـمد و ثناى الهى فرمود: حاضرین به غائبین برسانند، هر کس مدیون بیچاره خـود را مـهـلت دهـد خـدا ثـواب صـدقـه را بـه انـدازهی روزهـایـى کـه مـال خـود را وصول ننموده است به او خواهد داد.
فـردى بـه نـام کـعـب مـىگـویـد: کـسـى بـه مـن مـدیون بود. او را در مسجد نگاه داشتم و نـگـذاشـتـم خـارج شـود. پـیـامـبـر(ص) آمد و به منزل خود رفت در حالى که هر دو نشسته بـودیـم. پـس پـیـامـبـر در مـوقـع شـدت گـرمـا، پـردهی مـنـزل را بـالا زد و فـرمـود: اى کـعـب شـمـا تـا حـالا نـشـسـتـه ایـد؟ گـفـتـم: بـله یـا رسول الله (ص) پدر و مادرم به فدایت باد. فرمود: ((نصفِ طلب خود را از او بگیر.)) من هم نصف گرفتم و نصف دیگر را رها کردم .
در نـقـلى آوردهانـد جـنـازهی مـسـلمـانـى را آوردنـد تـا رسـول خـدا بـر او نـمـاز گـزارد. پـیـامبر به اصحاب فرمود شما بر او نماز بخوانید. اصحاب گفتند: یا رسول الله (ص) چرا شما بر او نماز نمى گزارى؟ فرمود: بدهکار مردم است. ابوقتاده گفت: من ضامن مىشوم که قرض او را ادا کـنـم. پـیـامـبـر فـرمـود آیـا بـه طـور کـامـل ادا خـواهـى کـرد؟ ابوقتاده گفت: به طور کامل ادا خواهم کرد آنگاه پیامبر بر او نماز گزارد.
ترغیب به کشاورزى
سیرهی حضرت بر تشویق به کشاورزى بود و مىفرمود: هر کسى درختى بکارد و براى تربیت آن شکیبا باشد تا به ثمر برسد، هر که از آن بهرهمند شود، ثواب صدقهاى نـزد خـداونـد دارد. او از فـروش بـاغ و نـخـل نـهـى مـىکـرد و مـى فـرمـود: نخل چیز خوبى است، هر کس آن را بفروشد، بهاى آن هـمچـون خـاکـسترى است بر قلّهی کوه در معرض طوفان، مگر آنکه با بهاى آن ملک دیگرى بـخـرد. و امـر مـىکـرد که زمینهاىِ خود را خودتان بکارید و اگـر نمىتوانید، زمین را به برادر دینى خود واگذار کنید تا او بکارد. کـشاورزان را مورد حمایت قرار مىداد. به على (ع ) فرمود: ((یا على مـبـادا بـا حـضـور تـو بـر کـشاورزان ظلم شود یا بر مالیات ایشان افزوده گردد!)) این حـمایت تنها ویژهی مسلمانان نبود بلکه در فتح خیبر هنگامى که یهودیان به پیامبر شکایت کـردنـد که بعضى از مسلمانان از ایشان چیزى بدون پرداخت بهاء آن مىگیرند. حضرت فـرمـود: کـه هـمـه جـمـع شـونـد و اعـلام فـرمـود: ((مـال آنهـا را بـر مـال و جـانشان امان دادهایم، تصرف در مال ایشان جز به حکم قانون روا نیست.)) بعد از آن مـسلمانان بهاى سبزیجات و دیگر محصولات ایشان را مىپرداختند.
اشتغالزایى و فقرزدایى
سـیـرهی پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) بـر ایـن بـود کـه بـراى آحـاد جـامـعـه شـغـل مـنـاسـب در نـظـر گـرفـتـه شـود و هـمـه بـا کـسـب درآمـد حـلال هـزیـنـهی زنـدگـى خـود را تامین نمایند. بنابراین سیرهی حضرتش بر این بود که دیگران را به کارهاى تولیدى و خدماتى تشویق نماید.
در روایـات آمـده اسـت کـه هـرگـاه مـردى را مـلاقـات مـىنـمـود، سـوال مـىکـرد آیا شغلى دارى؟ اگر مىگفت بیکار است، مى فرمود (این شخص ) از چشم من افـتـاد. عرض مىکردند چرا؟ مى فرمود: زیرا اگر مؤمن بیکار باشد، دین خود را اسباب مـعـیشت خود قرار مىدهد. چون بیکارىِ مردم مایهی گستاخى و ناسپاسى و موجب شیوع کارهاى زشت مىگردد.
فـرد بـیـکـارى از فرط گستاخى و بیهودگى و ناسپاسى به کارهایى دست میزند که براى خود و اطرافیانش زیانهاى زیادى به بار مىآورد. بـه هـمـین دلیل حضرت به افراد بیکار سرمایه مىداد تا به شـغـل آبـرومـنـدى دسـت یـابـنـد و یـا به گونهاى آنها را راهنمایى مىنمود که بتوانند شـغـل درآمـدزایـى داشـتـه باشند. روزى یکى از انصار به حضرت مراجعه نمود و از فقر شـکـایـت نـمـود و گـفـت: مـمـکـن اسـت تـا بـرگـردم بـرخـى از اهل منزلم از گرسنگى تلف شده باشند! به او فرمود: برو ببین چیزى در خانهات هست. رفت و فرشِ پارهاى و قدحى آورد. پیامبر به اصحاب فرمود: چه کسى اینها را میخرد؟ یـکـى بـه دو درهـم خـریـد. پـیـامـبـر فـرمـود: بـا یـک درهـم بـراى اهل خانهات غذایى فراهم کن و با یک درهم تبرى بخر و نزد من بیا. او چنان کرد و پیامبر فرمود: حالا به فلان درّه برو و خار و هیزمى را رها مکن و همهی آنها را جمع کرده و بفروش و تـا ده روز پـیـش مـن نـیـا. او رفـت پـس از ده روز آمـد و گـفـت: ((یـا رسـول الله در ایـن فـرمان که دادى برکت بود.)) پیامبر(ص) فرمود: این کار و تلاش، بـراى تـو بـهـتـر اسـت از آنکـه در قـیـامـت بـیـایـى و لکـه سـیـاه گـدایـى در روى تـو باشد!
سـیرهی حضرت بر این بود که افراد با کمکهاى مالىِ بلاعوض مانند صدقه و زکات بد عـادت نـشـونـد و آنـان را بـه کـار و تلاش ترغیب مىنمود تا بر بازوان خویش تکیه و مـعـاش خـود را تـامـیـن نـمـایـند. نزد پیامبر گفتند فلانى نماز زیاد میخواند و روزه میگیرد. حضرت فرمود:
چه کسى او را آب و نان میدهد؟ گفتند: همهی ما. فرمود: ((همهی شما از او برترید!))
پـیـامـبـر اعـظـم(ص ) بـراى رفـع وابـسـتـگیهـا و ایـجـاد شـخـصـیـّت مستقل و باعزت براى انسانها، با روحیهی وابستگى و سربار دیگران بودن مبارزه میکرد و انـسـانهـا را تـشـویـق میکـرد کـه از دسـترنـج خـویـش ارتـزاق کـنـنـد. بـه هـمـیـن دلیل مىفرمود: ((کلوا من کَدّ اَیدیکم ))؛ از دسترنج خویش بخورید و هرکس از دسترنج خویش بخورد خداوند با نظر رحمت به او نگاه خواهد کـرد و او را عـذاب نـمـىکند. تقویت همین روحیه بـاعـث میگـردد کـه در اجـتـماع پدیدهی ناهنجار تکدّیگرى رواج پیدا نکند. حضرتش در سـفـرى بـا اصحاب و یاران خویش در نزدیک برکهاى بود توقّف کرد. سپس به سوى آب رفـت و بـدون آنکـه بـه کـسـى چـیـزى بـگـوید مجدّد به سوى شتر خویش برگشت. پرسیدند چه مىخواهید؟ فرمود مىخواهم زانوى شتر خویش را ببینم. گفتند اجازه دهید ما ایـن کـار را انـجـام مـىدهـیـم. فـرمـود: ((لا یـَسـْتـَعْنَ اَحَدَکُمْ بِالنّاسِ وَلَوْ فى قَضْمِةٍ مِنْ سـِواکٍ)) کـارهـاى خـود را خـود انجام دهید و هرگز از دیگران، اندازهی یک چوب مسواک، کمک نـخـواهـیـد.
مبارزه با امتیازخواهى
بـسـیـار اتـفـاق مىافتد که اطرافیان کسانى که در راس امور قرار مىگیرند از مقام و قـدرت آنـان سـوءاسـتـفـاده کنند و به امتیازات و امکاناتى بهتر و بیشتر از دیگران دست یابند.
امـّا سـیـرهی پـیـامـبـر اعظم(ص ) چنین بود که هیچگاه اجازه ندادند اطرافیان و خویشانش، امـتـیـازى بـالاتـر از دیـگـران بـخـواهـنـد. از امـام صـادق(ع ) روایـت شـده کـه در زمـان نـزول آیه زکات عدهاى از بنىهاشم نزد آن حضرت رفتند و تقاضا کردند که به سبب خـویـشـاونـدى، جـمـعآورى زکات را به آنان واگذار کند تا سهمى از زکات از آنِ ایشان(بـه عـنـوان کـارمـنـدان جـمـع آورى کـنـنـده زکـات ) بـاشـد. رسول خدا(ص ) فرمود: ((صدقه و زکات بر من و بنى هاشم حرام است … . آیا فکر مىکنید من دیگران را به شما ترجیح مىدهم؟ بدانچه خدا و رسولش به آن رضایت دادهاند، راضى باشید! )) آنـان نـیـز رضـایـت دادنـد و رفـتـنـد. در واقـع حـضـرت بـا ایـن سـخـن هـمدل آنان را راضى نمود و هم امتیازخواهى آنان را بى پاسخ گذاشت .رسـول خـدا(ص ) تـاءکـیـد داشـت کـه خـویـشـاونـدان او دریـابند که آن حضرت خیرخواه و دوسـتدار آنـان است و اینکه به آنان اجازه نمىدهد به واسطهی خویشاوندى با آن حضرت از امـکانات ویژه برخوردار شوند، صلاح ایشان است، و نیز تاکید داشت که دریابند هر کـس در گـرو عـمـل خـود اسـت و هـیـچ کـس بـدون انـجـام عمل صالح رستگار نخواهد شد.
امام باقر(ع ) فرمودند:
رسـول خـدا بر کوه صفا ایستاد و فرمود: اى بنى هاشم، اى فرزندان عبدالمطلب! همانا مـن فـرسـتـادهی خـدا بـه سـوى شـمـا و خـیـرخـواهـتـان هـسـتـم . مـن در گـرو عـمـل خود هستم و هر یک از شما هم در گرو عمل خودتان هستید، نگویید محمد(ص ) از ماست و هـر جـایـى او داخـل شـد مـا داخـل مـىشـویـم !
بـعـد از رسـول خـدا(ص) عـلى(ع ) نـیـز بـر سـیـرهی پـیـامـبـر(ص ) بود و به هیچ یک از نـزدیـکـان خـود امتیاز ویژه نداد و با هرگونه سوءاستفاده خویشاوندان و دوستان از بیت المـال بـه شـدّت مـقـابـله نـمـود. داسـتـان بـرخـورد بـا عـقـیـل، بـرادر خـویش در موضوع سهم بیت المال و نیز عاریت گرفتن گردنبندى توسط یـکـى از دخـتـرانـش از بـیـت المال ومقابله حضرت با او، شاهد همین مدعاست .
پرهیز از رفاهطلبى و اشرافىگرى
سیرهی حضرت مبارزه با روحیه اشرافىگرى و رفاه طلبى بود. براى این منظور مقام و مـنـصـبهـاى حـکـومـتـى را بـه اشـراف و ثـروتـمـنـدان نـمـىداد و از آنـان هـدیـه قبول نمىکرد. به طور مثال عباس، عموى پیامبر و ربیعه بن حارث، پسران خود را نزد پیامبر(ص) فرستادند تا آنها را متصدى صدقات کند، اما پیامبر نپذیرفت. هدیهی پیامبر بـه افـرادى کـه روحـیـهی رفـاهطـلبـى و اشرافىگرى داشتند زمین بایرى بود که مىبـایـسـت آبـاد مـىگشت. به طور مثال به حسان بن ثابت انصارى زمین بایرى دادند تا آباد کند.
حـضـرت ساختن خانههاى مجلل و پوشیدن لباسهاى تجملى را نیز ممنوع کردند تا ساده زیـسـتـى در جـامـعـه گـسترش بیشترى پیدا کند و چشم هم چشمىها رخت بربندد. به طور مـثـال بـر تـن عبدالله بن عمرو عاص دو جامه به رنگ سرخ دید. فرمود این جامه کافران اسـت، بـر تـن مـکـن، و یـا آسـتـیـن بـلنـد پـیـراهـن ((عـلاء بـن حـضـرمـى )) را هـم کـوتـاه نـمـودنـد.
روزى مـرد ثـروتـمندى با لباسى نو و مرتب نزد پیامبر اکرم(ص) نشست. پس از مدت کوتاهى مرد فقیر و کهن جامهاى آمد و کنار مردى ثروتمند نشست. ثروتمند لباس خود را جـمـع کـرد. پـیـامـبـر فـرمـود: آى تـرسـیدى که از فقر او به تو هم برسد؟ گفت: نه. فرمود: ترسیدى از ثروت تو چیزى به او بچسبد؟ گفت: نه. فرمود: ترسیدى لباس پاکیزه تو را چین و چروک کند؟ گفت: نه. پرسید: پس چرا لباس خود را از او دورکردى؟ گفت: یا رسول الله، شیطانِ من، هر فعل قبیحى را در نظر من زینت مىدهد و هر خوبى را زشـت مـىنـمـایـد. مـن در عـوضِ این عمل، نصف دارایى خود را به او بخشیدم! پیامبر از فـقـیـر پـرسـیـد: نـصـف دارایى او را قبول مىکنى؟ فقیر گفت: نه ! ثروتمند پرسید: بـراى چـه؟ گـفـت: مـىتـرسـم مـثـل او شـوم !
ترویج سادهزیستى
یـکـى از مـهـمـتـریـن رفتارهاى پیامبر اکرم (ص) سادهزیستى آن وجود بزرگوار و مبارک بود. در روایت است که هرگز از نان گندم سیر نشد. چون بردگان غذا مى خورد و همانند آنهـا مـىنـشـسـت بـر روى خـاک غـذا مـىخـورد و از هـمـه گـونـه غـذا تناول مىکرد.
زیراندازش حصیر بود و بالشى از چرم داشت که درونش را از لیف خرما انباشته بودند. غـالب قـوتش نان جو و خرما بود. گاه بر مرکب بى زین سوار مىشد و جامه و کفش خود را با دست خود وصلهکارى مىنمود و با دست خود شیر مىدوشید و گندم را دست آس (آرد) مـىکـرد.
یـکـى از جـمـلاتـى کـه در وصـف پـیـامـبـر اعـظـم (ص) گـفـتـهانـد: ((کـانـَ رَسُول اللّه (ص ) خَفیفُ الْمَؤُونَةٌ)) یعنى در زندگى سادهزیستى را انتخاب کرده بود. در خـوراک، پـوشاک، در مسکن، معاشرت، روشش سادگى بود. این سیرهی روشن زندگى حضرت راهى براى ترویج این فرهنگ و در نهایت سعادتمندى جامعه است .