
غلامرضا سازگار
لبیک که در دل عرفات است و منایم
لبیک که از خویش نمودند جدایم
لبیک که سر تا به قدم محو خدایم
لبیک که امروز ندانم به کجایم
پرواز کُنان زین قفس جسم ضعیفم
گه در جَبَل الرّحمه و گه مسجد خیفم
آن وادی سوزنده که دل راهسپارش
پیداست دو صد باغ گُل از هر سر خارش
دارند همه رنگ خدایی زِغبارش
هر کس به زبانی شده همصحبت یارش
قومی به مناجات و گروهی به دعایند
از خویش سفر کرده در آغوش خدایند
این جا عرفات است و یا روحِ من آن جاست
هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست
پای جبل الرّحمه یکی زمزمه برپاست
این زمزمه، فریاد دل یوسف زهراست
این سوز حسین است که خود بحر نجات است
میسوزد و مشغول دعای عرفات است
دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود
ما غافل و در وادی مشعر خبری بود
در محفل حُجّاج صفای دگری بود
اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود
هر سوخته دل، تا به سحر تاب و تبی داشت
ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید
آیا اثر از گمشدهی شیعه ندیدید؟
در دل شب ناله مهدی نشنیدید؟
آیا زِگلستان رُخش لاله نچیدید؟
آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود
دیشب پسر فاطمه درجمع شما بود
امروز به هر خیمه بگردید و بجویید
گرد گنه از آینه ی دیده بشویید
در داخل هر خیمه بگردید و بجویید
یابن الحسن از سوز دل خسته بگویید
او در ادامه، اشاره ای هم به صحرای منا دارد؛
شاید به منا چهرهی دلدار ببینید
از یار بخواهید رخ یار ببینید
امروز که حجاج به صحرای منایند
از خویش جدایند و در آغوش خدایند
لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند
در ذکر خدا با نفس روح فزایند
کردند پر از زمزمه و ناله منا را
یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را.
محمود ژولیده
حج از حجاز عازم دشت بلا شده
حاجیّ عشق راهی کرب وبلا شده
این حاجیان سلالهی زهرای اطهرند
یک کاروان نور، سفیر خدا شده
پیمان طالبی
مانده در درد و رنج درمانده
با دلی پرگناه آمدهام
این منمّ بنده ای خطاکارم
خسته و رو سیاه آمدهام
محمود ژولیده
چه خوب شد عرفه دلبرم صدایــم کرد
خدا به خاطر ارباب این عطایـــم کرد
به دامن جبل الرحمه پا به پای حبیـب
به آستان رفیع دعا رهایـــــــم کرد
قاسم نعمتی
ای نگار عرفاتی لک لبیک حسین
چشمه ی آب حیاتی لک لبیک حسین
خط پیشانی تو مظهر وجه الهی
بس که مستغرق ذاتی لک لبیک حسین
غلامرضا سازگار
عرفات به صحرای کربلا زده می شود
چه خوب شد عرفه دلبرم صدایم کرد
خدا به خاطر ارباب این عطایم کرد
به دامن جبل الرحمه پا به پای حبیب
به آستان رفیع دعا رهایم کرد
چه فرصتی که به همراه کاروان حسین
مسافر سفر دشت نینوایم کرد
زِسعی مروه و سعی صفا عبورم داد
به طواف حج حقیقی دل آشنایم کرد
چه منّتی که در این روز معرفت، ارباب
به خوان نعمت العفو خود گدایم کرد
منی که هیچ نبودم به شی مذکوری
به حُبّ فاطمه شایسته ثنایم کرد
به افتخار علی ره به بام هم داد
که همنشین تمام فرشته هایم کرد
ز گریه حوله ی إحرام دلبرم خیس است
صدای نالهی ارباب مبتلایم کرد
همه به حال دعای حسین می گریند
نوای “یا رب” زینب پر از نوایم کرد
به دیده اشک مناجات کودکان زیباست
ز گاهواره خود کودکی ندایم کرد
علی اکبر و طعم فرازهای دعا
به شیوه های دعا خواندن آشنایم کرد
به اشک چشم علمدار کاروان سوگند
حسین بود که دلداده ی خدایم کرد
همان حسین که با جلوهی کرامتِ خود
کَرَم نمود و صدا سوی خیمههایم کرد
بدون اذن خودش کربلا نمیآیم
ز درد با که بگویم که کربلایم کرد
خوشم از آنکه بگویم به دوستان شهید
حسین عاقبت از عشق خود فنایم کرد