بعثت و رسالت در اندیشهی فلسفی و کلامی استاد مطهری
استاد مطهری در آثار خود به مناسبتهای مختلف به جوانب مختلف مسألهی بعثت پرداختهاند. که در این مجال به فلسفهی وجودی بعثت اشاره می شود.
فلسفهی بعثت و بیداری عقول
فلسفهی بعثت انبیاء و ارسال رُسُل از دیرباز محل تأمل حکما و متکلمان، و در واقع همهی اندیشمندان دینی بوده است و پاسخهای مختلفی بدان داده شده است. استاد رأی خود را بر اساس فرمایش امیر مؤمنان علی علیه السّلام تبیین مینمایند:
حضرت امیر علیه السّلام در نهج البلاغه، خطبهی ۱، در باب فلسفهی آمدن پیغمبران میفرماید: پیامبران را پشت سر هم فرستاده تا آن پیمانی را که در فطرت مردم از آنها گرفته از ایشان بخواهند، یعنی آنها را بر جادهی فطرت و طبیعتشان بیاندازند؛ موانع فطرتشان را برطرف کنند؛ نعمتهایی که به آنها داده و فراموش کردهاند به یادشان بیاورند؛ بشناسانند به آنها که تو چه هستی؟ و چه نعمتهایی به تو دادهام؟
علل و عوامل بعثت
علی علیه السّلام عصر و زمینهی بعثت رسول اکرم صلّی الله علیه و اله را این طور توصیف میفرماید: «أرسله علی حین فتره من الرسل و طول هجعه من الأمم و انتقاض من المبرم و انتشار من الامور و تلظ من الحروب و الدنیا کاسفه النور ظاهره الغرور علی حین اصفرار من ورقها و ایاس من ثمرها» ؛ یعنی خداوند او را در دورهای مبعوث فرمود که فترت و فاصلهای در آمدن پیامبران رخ داد بود. ملتها در خوابی گران و طولانی فرورفته بودند. کارها پراکنده و تنور جنگها داغ بود. جهان را تاریکی فرا گرفته و غرور و فریب در آن نمایان بود. برگ درخت بشریت به سوی زردی گراییده و امیدی به میوهی این درخت نمیرفت.
پیامبران معمولاً در مواقعی ظهور کردهاند که بشریت و لااقل محیط اجتماع ظهور آنها در یک پرتگاه خطرناکی قرار داشته و آنها سبب نجات و اصلاح اجتماع خود شدهاند. قرآن کریم خطاب به مردم عصر رسول اکرم صلّی الله علیه و اله چنین میفرماید: «و کنتم علی شفا حفرأ من النّار فأنقذکم منها»؛ شما در پرتگاه سقوط در آتش بودید که خداوند(به وسیلهی رسول مکرم) شما را از آن نجات داد.
گاه سخن از علل و عوامل بعثت به معنای عام آن است و گاه سخن بر سر بعثت خاص پیامبر اعظم صلّی الله علیه و اله میباشد. استاد مطهری دربارهی علل و عوامل بعثت عامه و بعثت خاصه، هر دو، سخن گفتهاند. دربارهی بعثت به معنای عام و علل و عوامل آن از فرمایشات قرآن مدد میجوید و دربارهی فلسفهی ارسال انبیاء از نظر قرآن میگوید:
آیهی ۲۱۳ سورهی بقره از عجیبترین آیات است که در فلسفهی بعثت و نبوت و ارسال انبیا میباشد. میفرماید: «کان النّاس أمّة واحدة»؛ مردم همه یک واحد جمعیّت بودند، یک جمعیّت بودند، یعنی هیچ اختلاف و تشتّت و تفرقی در میان بشر نبود. یعنی زمانی بر بشر گذشته است که در آن زمان در میان افراد بشر اختلافاتی وجود نداشته است. «فبعث الله النّبیّین مبشّرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحقّ لیحکم بین النّاس فیما اختلفوا فیه»؛ خدا پیغمبران را آن وقت مبعوث کرد، در حالی که مبشر و منذر بودند و به مردم نوید میدادند که اگر این طور عمل بکنید، چنین و اگر آن طور عمل بکنید، چنان، و با آنها کتاب (مقصود از کتاب در این جا شریعت و قانون است) نازل کرد، برای این که این قانون در میان مردم حکم کند در آنچه که در آن اختلاف دارند…
آن چه مطالعه کردید تلخیص بیانات استاد مطهری بود، برای مطالعهی بیشتر میتوانید به این پیوند مراجعه کنید.
بعثت و رسالت در اندیشهی فلسفی و کلامی آیت الله جوادی آملی
علی بن ابی طالب فرمود: «مردم! ما هرگز شما را به امری وادار نکردیم، مگر این که قبل از شما آن امر را عمل کردیم.»
انبیاء آمدند، گفتند: «انسان در درون خود یک قلب دیگری دارد، یک چشم دیگری دارد، یک گوش دیگری دارد.» این را اولاً تفسیر کردند، بعد آمدند این را تغییر دادند. فرمودند چه فرد یا جامعهای مریض است، چه فرد یا جامعهای سالم! آنها را که فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ بود درمان کردند، به جایگاه إذا جآءَ رَبَّهُ بِقَلبٍ سَلِیمْ رساندند، یا إلا مَنْ أتَی اللهَ بِقَلْبٍ سَلِیمْ رساندند و مانند آن. این کار انبیاء باعث میشود که جهان و انسان درست تفسیر شود و درست تغییر پیدا کند.
انبیاء اعلام کردند: «مَنْ ذَا الَّذِی ذاقَ حَلاوَهَ مَحَبَّتِکْ فَرامَ مِنکَ بَدَلاً. خدایا! آن که لذّت مناجات تو را چشید، آن را با چه عوض میکند؟» آن که لذّت مناجات با خدا را در کامش زمزمه کرد، او هرگز این لذّت را به چیز دیگر تبدیل نمیکند. و این اختصاصی به انبیاء ندارد، چون شاگردان انبیاء هم به جایی رسیدند که میگفتند: «کَأنّی اَنظُرُ إلی عَرشِ الرَّحمنِ بارِزاً.» آن مرحلهی والا و بَرین برای انبیاء است، این مرحله ی نازل یا متوسط برای شاگردان آنهاست. اگر بشر و انسان درست تفسیر شد و درست تغییر پیدا کرد، یعنی انسان تحقیق شد که این مهمترین رسالت انبیای مبعوث است، جهان هم تغییر پذیر است، درست تفسیر میشود و درست تغییر پیدا میکند.
تغییر جهان و تفسیر جهان را قرآن به عهده گرفته است. فرمود: «این عالم اگر بخواهد درست حرکت کند، زمستانش زمستان باشد، پائیزش پائیز باشد، تابستانش تابستان و.. . شما باید انسان خوبی باشید! اگر جامعه، جامعهی خوب بود، قَدَّرَ أقواتَها فِی أربَعَهِ أیام جامه عمل میپوشاند.» یک ارتباط تنگاتنگی بین عالم و آدم در قرآن کریم برقرار است. فرمود: «اگر این مردم درست حرکت کردند، ذات أقدس إله نظام آفرینش را به سود انسان ها تغییر میدهد. و اگر خدای ناکرده مردم درست حرکت نکردند، خداوند نظام آفرینش را به سود اینها تغییر نمیدهد.» این که فرمود: «وَ لُو أنَّ اَهلَ القُری آمَنُوا وَاتَّقُوا لِفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماء وَالأرض،» یعنی اگر جامعه درست تفسیر شد و درست تغییر پیدا کرد، درست در مسیر حرکت کرد، کلّ نظام عوض میشود. یعنی این ابرها که حرکت میکنند، به موقع باران حمل میکنند و به موقع میبارند و به جا میبارند، نه بی جا!
وجود مبارک رسول گرامی(ص) که این ایام، مبعث آن حضرت است، فرمود: «وقتی ذات أقدس إله در معراج فیض و فُوز خاصش را به گوش من رساند، فیضش به گوش من رسید، من خنکی او را در دلم احساس کردهام.» این لامسه است، این لامسهی دل است نه لامسهی پوست! این لَمس بدن نیست، لمس جان است.
کار انبیاء این است که درست تفسیر کنند و به ما گوشی بدهند که بشنویم سنگ تسبیح میکند. معجزهی انبیاء این نبود که شجر و حَجر را گویا کنند! معجزهی انبیاء این بود که ما را تغییر بدهند، ما را اصلاح کنند، ما را معالجه کنند؛ یعنی آن شنوایی درونی را به ما بدهند، آن گوش بسته را باز کنند، چشم بسته را باز کنند، آن گاه از ما سؤال کنند: «چه می بینید؟» میگوییم: «کَأنّی أنظُرُ إلی عَرشِ الرَّحمنِ بارِزاً.» از ما سؤال می کنند: «چه میشنوی؟» میگویند: «ما میشنویم فرشتهها تسبیح می کنند، سنگها تسبیح میکنند، درختها تسبیح میکنند. »
و این تغییر فلسفهی وجودی بعثت است…
آن چه مطالعه کردید تلخیص بیانات آیت الله جوادی آملی بود، برای مطالعهی بیشتر به این پیوند مراجعه کنید.
بعثت و رسالت در اندیشهی فلسفی و کلامی مقام معظم رهبری"مدظله العالی"
…اِلى اَن بَعَثَ اللّهُ سُبحانَهُ مُحَمَّداً رَسولَ اللّه (صلّىاللّهعلیهوآله). این جریان پیامبرى و سلسلهى نبوّتها راه خودش را طى کرد و یکى پس از دیگرى بار را به همدیگر دادند تا نوبت به پیغمبر خاتم رسید و خدا مبعوث کرد محمّد رسولاللّه (صلّى اللّه علیه و آله) را «لِاِنجازِ عِدَتِهِ وَ اِتمامِ نُبُوَّتِه»؛ دو جمله به عنوان فلسفهى بعثتِ پیغمبر خاتم ذکر شده: اوّل «لِاِنجازِ عِدَتِه»، براى این که خدا وعدهى خودش را محقّق کند؛ این یکى؛ و دوّم «اِتمامِ نُبُوَّتِه»؛ نبوّت را کامل کند، تمام کند؛ و هر دوى اینها قابل بحث و فهمیدن است.
تحقق بخشیدن به وعده الهی مبنی بر غلبهی دین اسلام
اوّل «لِاِنجازِ عِدَتِهِ»؛ گویا خدا یک وعدهاى داده که این وعده با آمدن پیغمبر محقّق میشود، به این وعده عمل میشود، وعده منجّز و حتمى میشود. آیه این چنین است: یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ، هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدىٰ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ.(۱۹) وعدهى الهى این است که جریان نبوّت بر همهى جریانهاى فکرى و تجربههاى اجتماعىِ بشر، فائق و غالب میشود؛ البتّه نه به این معنا که در زمان خود پیغمبر حتماً لازم بود که همهى جریانهاى فکرى، تحت تأثیر نبوّت اسلام و رسالت اسلام قرار بگیرند؛ ممکن بود قرار بگیرند، ممکن بود نگیرند؛ کما اینکه در واقعیّت تاریخى نگرفتند؛ یعنى پیغمبر آن قدر فرصت پیدا نکرد و باز نه به این معنا که در درازمدّت، دین پیغمبر بایستى بر همهى ادیان، بر همهى ملّیّتها، ملّتها و مکتبها پیروز بشود، به معنای پیروزی ظاهری و غلبه؛ این هم نیست؛ البتّه این کار میشود و شده و در طول تاریخ از تاریخ اسلام بارها شده که حکومت اسلامى عالمگیر شده امّا آیه این را نمیخواهد بگوید و ظهور حق به این معنا نیست. براى ظهور حق یک معناى ظریفترى هست.
بنابراین پیغمبر اسلام(ص) با پُر کردن پیمانهى فرهنگ نبوّتها و با ارائه دادن همهى آنچه در آگاهى و اندیشهى الهى براى بشر وجود دارد ــ که همه چیز را پیغمبر گفته ــ و با ارایه دادن آخرین حقیقتهاى موجود در فرهنگ نبوّتها، بر همهى اندیشهها و راههایى که از مغز بشر ممکن بود تراوش کند، فائق آمد و پیروز شد؛ پس «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»؛ معناى ظهور و غلبهى پیامبر بر همهى دینها این است… خب این وعدهى الهى است؛ این وعده کِى عملى میشد؟ وقتى آن آخرین پیغمبر بیاید. مادامى که آن آخرین پیغمبر نیامده، این وعده عملى نمیشود. پس خدا آخرین پیامبر را فرستاد «لِاِنجازِ عِدَتِه»؛ «عِدَة» یعنى وعده؛ تا وعدهاش را منجّز کند، یعنى حتمى کند.
به پایان رساندن نبوّت و توانا شدن انسانها در شناخت راههای نو
وَ اِتمامِ نُبُوَّتِه؛ و نبوّت را تمام کند، یعنى کامل کند. البتّه کامل کردن نبوّت، تفسیرى بر همان جملهى قبلى میتواند باشد که هست، امّا در حقیقت گویا آن خطّى که طبق آن خط، انسان مستقیماً با خدا ارتباط پیدا میکند ــ یعنى به وسیلهى وحى ــ یک دورانى دارد؛ از آنجا به بعد، انسان ارتباط مستقیم با خدا [به شکل وحی] لازم ندارد، لازم نیست وحى بیاید، لازم نیست آیهى الهى نازل بشود و جبرئیل بیاید؛ از همهى آنچه گذشته، انسان میتواند راههاى نو را بشناسد؛ یعنى به شناختهاى جدیدى پى ببرد و راه زندگى را خودش از آنچه آنها گفتهاند استنباط و استخراج کند و درک کند. و آخرین نقطهى پایانىِ نبوّت که البتّه نقطهى اوج نبوّتها نیز هست، عبارت است از آخرین پیغمبر که پیغمبر خاتم است. بنابراین خدا پیغمبر را مبعوث کرد «لِاِنجازِ عِدَتِهِ وَ اِتمامِ نُبُوَّتِه»؛ تا وعدهاش را محقّق کند و نبوّت را به پایان برساند، یعنى به کمال برساند؛ تمام، یعنى کامل شدن. تا اینکه خداى سبحان محمّد پیامبر خدا(صلّیاللّهعلیهوآله) را مبعوث کرد.
آن چه مطالعه کردید تلخیص بیانات مقام معظم رهبری”مدظله العالی” در مورد فلسفهی بعثت بود، برای مطالعه بیشتر به این پیوند مراجعه کنید.